نتایج جستجو برای عبارت :

همه چیز از همان روز شروع شد.(خط نویس اول وبلاگ/مقدمه)

شهریور ۹۷
کنار خیابان کوالالامپور نشسته بودم و سرم را به درخت آرش تکیه داده بودم.
کلمات حافظ با صدای او، روحم را آرام می‌کرد.
فال دقیقاً همان چیزی بود که انتظار داشتم، همان حرفی بود که می‌خواستم بفهمد.
آن روز بعد از چندماه دوباره توانستم اشک بریزم و سرپا شوم.
توانستم قید همه چیز را بزنم و از نو شروع کنم.
 
امشب مرداد ۹۸، به انواع قرص‌ها پناه بردم تا این درد آرام شود و بی‌فایده است امشب در جستجوی شهریور ۹۷ هستم، در جستجوی همان احساس امن، همان
بوسلمه یا هیولای دریا را از میان افسانه‌های جنوب پیدا کردم. موجودی حسود و بدطینت که طاقت خوشی زمینی‌ها را ندارد و هر لحظه در شکل تازه‌ای سر بر می‌آورد و طغیان می‌کند و زندگی را آشفته می‌کند.
همه بوسلمه را موجود افسانه‌ای می‌بینند و زاده‌ی ناآگاهی و خیال مردم اما من این روزها به چشم خودم بوسلمه را هرجا و در شکل‌های مختلف می‌بینم.بوسلمه همان جنگی است که همیشه در پرده منتظر استبوسلمه همان حماقت استبوسلمه همان ظلم و زورگویی استبوسلمه هم
می خزی روی زمین. با دستان گِلی ات روی آرواره های درختان تنومند جنگل.
آن ها که از خاک بیرون زده اند. خشک اند اما خیس...
تو به میانه ی دشتی میمانی که در آنجاست. کمی دورتر... همانجا...
با دستان گِلی ات، با چشمانت که کمین کرده به دور، اشاره میکنی.
شروع همان جاست.
و تا شروع فاصله ای نیست. خبری نیست. رازی نیست. حرفی نیست.
شکی نیست. تنها یک چیز هست...
که کسی همراه تو نیست.
حال...
مبارز ها می خزند.
یکی یکی می روند.
در حالی که تماشا میکنی...
خودت را در همین حال میبینی.
مارول/دیزنی با انتشار تریلر سوم فیلم انتقام جویان: پایان بازی، شروع فروش بلیت های این فیلم را اعلام کرد. شروع شدن این داستان همان و طوفان حمله طرفداران مارول/دیزنی برای خرید بلیت همان و از دسترس خارج شدن سایت های فروش بلیت همان.
ادامه مطلب
به نام خدای مهربون
1 بهمن 98
همیشه شروع حس قشنگی به همراه دارد
شروع هایت را به خاطر بیاور
شروع مدرسه و تحصیل...شروع سال جدید...شروع زندگی مشترک...شروع دوستی ...شروع فعالیت جدید و...
 
شروع همراه است با انگیزه... امیدواری ...هیجان...شورو شوق رسیدن
 
و امروز من همراه بود با تمام این حس های ناب
همراه بود با هدف گذاری های جدید که برای خود انجام دادم
همراه بود با تعهد هایی که به خود دادم
همراه بود با برنامه ریزی  
و در ادامه همراه با اقدام
تا در پایان این آغاز
یافتن جملاتی برای شروع سخنرانی یکی از بزرگترین مشکلات برای کسانی است که قصد دارند یک سخنرانی ارزشمند داشته باشند.
برای شروع سخنرانی معمولا سوالاتی مانند " اولین جملات ما چه باشد و جملاتی که برای شروع سخنرانی استفاده می‌شود چیست؟" در ذهن جاری می گردد
به صورت کلی اولین جملاتی که می‌توانیم در شروع سخنرانی بگویم به چند دسته زیر تقسیم می‌شود:
شعر، نام خدا، آیه و یا حدیث، جمله زیبا،  بدون مقدمه شیرچه در سخنرانی
این فایل شامل بیش از 300 شعر
پیش از اینکه مراقبه جدید رو شروع کنیم، چند جلسه باید تمرین کنیم، در این جلسات چندین دستورالعمل جداگانه وجود داره تا بتونید این مراقبه رو مرحله به مرحله یاد بگیرید. وقتی بر روی هر مرحله تسلط پیدا کردید، می تونیم همه رو با هم جمع کنیم. برای شروع روی صندلی خود صاف بنشینید (یاحتی بر روی زمین دراز بکشید ، هر طور که راحت هستین ) و هر دو پاهاتون رو صاف روی زمین بگذارین و یا در حالت نیلوفری (پاها به صورت ضربدری) بنشینید بالشی زیر باسن تان بگذارین دستات
دست به قلم شدم که شروع کنم اما موندم که از کجا شروع کنم، موندم اول از چی بنویسم، از کجا بنویسم، که همه چیز برام شروع بود، هر لحظه شروع بود، هر مکان شروع بود و هر قدم شروعی بود.
شروع از اون جایی بود که فهمیدم چقدر کم طاقت و کم تحملم در برابر سختی هایی که شاید یک هزارم سختی های اهل بیت حسین(ع) نبود؛ شروع از اونجایی بود
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
عجب سحری داره این کلمات شاهین کلانتری! تا مقاله ش درباره نویسندگی در وبلاگ را خوندم شروع کردم. این همان نقطه عطف و گمشده منه. خیلی می نویسم ولی حجسته گریخته. توی هر کاغذ پاره یا نرم افزار که دم دستم باشه ! بعد 10 سال نوشتن از هر دری تازه به این نتیجه رسیدم که هیچ اشکالی نداره این سبک دری وری . فقط باید بنویسم . اونم توی وبلاگ . البته شاهین میگه توی سایت بنویسید تا از آن خودتون باشه . منم قبول دارم ولی برای اینکه جو گیر نشم و کا
چشمانت در یاد مانده 
همان چشمانی که خنده هایت را معنا میبخشید 
همان چشمانی که سال ها من را بیتاب تو گردانده
همان چشمانی که آرامش من را گرفته است  
همان چشمانی که آرزوی دیدنش را دارم 
همان چشمانی که با آن ها حرف دارم 
چرا حسرت دیدن دوباره ات به دلم مانده است 
دلم برای نگاهت تنگ شده است 
دگر تا کِی باید با خودم درد و دل کنم 
بعد این همه بدو بدو اومدم نقطه شروع...
تازه باید شروع کنم...یه شروع قوی...باید ثابت کنم که اگه منم مث شما ها بودم چه کارها که نمیکردم!
یکم دردش زیاده که تو این سن برسی به نقطه شروع بقیه، ولی خب اینم یه جوریشه...حتما برای من یه پلن دیگه داشته.
 
 
 
 
 
 
+خدایا شکرت...شکر
بدکاره بود
برادرش ،این کار را با او کرده بود
والدینش حرفش را باور نکردند
او را از آمریکا به ایران بازگرداندند
در ایران پسری از او خوشش آمد(ظاهری) و او را صیغه کرد
صیغه ی شان تمام شد
پسر او را به دوستش معرفی کرد و گفت چه کاره است
دوستش خواست همان کار را با او کند
اما در همان لحظه ی شروع، اشک صورت زن را خیس کرد
مرد صبر کرد و پشیمان شد
داستان زن را شنید و عاشقش شد
آری او بدکاره بود ولی مرد عقدش کرد
آری این شغل،اجبار برادرش بود
اجباری که سفری بد داشت و
مسعود خسروی ، (خواننده ،ترانه سرا و مدیر ضبط موسیقی) 
متولد  دی 1368 ( ژانویه 1990) در شهرستان تالش استان گیلان میباشد 
وی از  سال 1387 در ضمینه ی موسیقی  به کار ویراستاری ترانه پرداخت، اما از  همان ابتدای فعالیت در کنار ویراستاری ترانه ،مشغول یادگیری علوم موسیقی بود،  سال1396 تصمیم به شروع فعالیت به صورت حرفه ای در ضمینه ی خوانندگی گرفت و در بهمن سال1396 اولین قطعه ی موسیقی خود را با نام دعا کردم منتشر کرد .و از همان سال شروع به فراگیری ساز گیتار  نمو
 
یه روز تصمیم می گیری که از فردا برای خودت هدف گذاری کنی و زندگی هدفمندی داشته باشی. شروع به تحقیق در مورد هدف گذاری می کنید و چند سایت اینترنتی و دو تا کتاب نحوه هدف گذاری هم در کنارش مطالعه می کنید. بسیار انرژی می گیرید و یک برگ سفید یا یک دفترچه برمی دارید و شروع به نوشتن اهداف خود می کنید. فردا زمانی که خورشید طلوع می کند شروع به انجام اهداف خود می کنید و سپس یکی یکی آن ها را تیک می زنید و ممکن است یکی دو تا هم نتوانید انجام بدهید. تا اینجا شما
شروع به جرم عبارت است از رفتاری به منظور عملی کردن قصد مجرمانه انجام شده ولی به جهت وجود مانع خارجی که خارج از اراده مرتکب می باشد  به تحصیل مورد نظر مرتکب منتهی نشده است.  مطابق با ماده ۱۲۲ ق.م‌.ا مصوب ۱۳۹۲  که در مورد شروع به جرم مقرر می دارد《 هر کس قصد ارتکاب جرمی کرده و شروع به اجرای آن نماید، لکن به واسطه عامل خارج از اراده او قصدش معلق بماند، به شرح زیر مجازات می شود: الف- در جرائمی که مجازات قانونی آنها سلب حیات، حبس دائم یا حبس تعزیری در
تعمیر پمپ وکیوم پیستونی شروع و متوقف شود
1. آماده سازی قبل از شروع کار:A. سفتی کمربند را بررسی کرده و قبل از شروع استراحت کنید. پس از شروع ، پیچ را روی پایه تنظیم کرده و آن را آهسته سفت کنید تا گشتاور شروع آن کاهش یابد.ب بررسی کنید که آیا تمام قطعات سست هستند و آیا فرمان موتور شرایط پمپ را برآورده می کند یا خیر.ج بررسی کنید که آیا سطح روغن در مخزن روغن تقریبا نیمی از سطح روغن در مخزن روغن است.د برای پمپ که مدت طولانی کار نکرده است ، قبل از شروع بر
باید بنویسم، باید بنویسم؟ که یک هفته در غم، شادی، بیماری، خستگی، امید، افتخار، هراس، پشیمانی، اندوه، ابهام و "حالا چی میشه" گذشت... باید بنویسم که یادم بماند در همان هفته‌ای که از جمعه‌ی رفتن سردار شروع شد، یلدا با آن همه نور و شادی به خانواده ما اضافه شد. در همان هفته‌ای که سرفه‌ شب و روز امانم بریده بود، رفتم کلاس زبان Dutch ثبت نام کردم چون به یک اطمینانی دل خوش کردم که جگرگوشه سه روز در هفته، هر روز سه ساعت دور از من می‌ماند، در همان هفته‌ا
این که به طور کلی دنسر باشم یا نباشم سوال من نیست. چون قطعا می خواهم یک دنسر باشم و چند سالی رقبت زیادی برای آن داشتم. از تابستان 96 تا پاییز همان سال هیپ هاپ کار کردم اما متاسفانه هنگام تمرین مینیسک پایم شدید آسیب دید و به مدت یکسال از انجام فعالیت ورزشی نا توان شدم. سال بعد پاییز 97 دوره ی انعطاف بدنی را رفتم و پاییز سال 98 دوباره تمارین رقص را از سر گرفتم و کلاس های هیپ هاپ، بریک دنس، شافل و کانتمپوریری (رقص معاصر) را شرکت کردم. طی این چند ماه اخیر
شبیه هیچ وقت نیستم، هزار تکه ام و رد هر کدام را که میگیرم به چیزی نمیرسم. حقیقتا به آرامش نیاز دارم ، میدانم که این تونلیست که قبل از من خیلی های دیگر ازآن گذشته اند ولی ترس نمیگذارد قدم بردارم. شنبه باید یکی دو تماس مهم بگیرم و از این برزخی که گرفتارش هستم بیرون بیایم. همین یکی و دو ماهه دستگیرم شده موقعیت فعلیم و حتی تصوری که مابقی از من در ذهنشان شکل گرفته حاصل اعتماد به حرف های ادمیست که اتفاقا به هیچ عنوان نخواسته بودم باشد، اما یک بعد از ظ
فروردین همه‌ش م.ح.ز حضور داشت
آلبرت برگشت و حرف میزدیم و کمک و راهنمایی
فروردین بیشتر به خواب گذاشت
فروردین به فیلم دیدن گذشت
فروردین به حدودی کتاب خوندن گذشت.
فروردین شروع شد به شروع فوتوشاپ
فروردین شروع شد به دیجیتال مارکتینگ
فروردین گذشت به شروع سخر خیزی و چه شیرین بود...
فروردین گذشت به درس های آنلاین،
فایل های زیاد مجازی
فروردین بیشتر صحبت با محمدرضا و آلبرت بود و بد هم نبود
فروردین شروع شد به تولد موضوع پروژه طراحی ایجاد.
فروردینِ استر
من همان قهرمان داستانی هستم که همه چیز را در مرز رسیدن رها می‌کند. می‌گذارد و می‌رود و نمی‌ماند تا ثمره‌ی آن‌چه گذشت را ببیند. همان که می‌تواند همه‌‌ی انتظارها و دلتنگی‌هایش را با یک جمله‌ی ساده، یک بله‌ی خشک و خالی تمام کند، می‌تواند رسیدن را، دیدن را تجربه کند، اما نمی‌کند. رها می‌کند. می‌رود. نمی‌ماند. همان شطرنج‌بازی که می‌تواند با حرکت آخر حریف را کیش و مات کند اما صفحه‌ی شطرنج را یک حرکت مانده به حرکت آخر، نیمه‌کاره رها می‌
لذت بخش تر از آن مکالمه در زندگی ام نداشته ام.
همه اش گلایه بودو بغض اما شیرین ترین بود...
میفهمی وقتی میگویم شیرین یعنی چه؟
یعنی همان جایی که گفتی "همرو چپکی فهمیدی!"
هیچ چیزی نمانده که بعد از گفتن این جمله ات خوشحال شوم که خب بالاخره همه چیز درست خواهد شد.
همه چیز آوار شده روی زندگیمان.
زندگی هایمان!
: )
اما راحت شدم...
بند غم را از دلم باز کردی...
می شود رفت؟.
نقطه ی بعد از علامت سوال را فقط تو میفهمی.
مثل این که فرزند کوچکت را از خودت دور کنی که بیمار
 سلام بر ماه با عظمت خداوند، ماه #رجب
 
همان ماهی که از مهتابِ نهر برتر از شیر و عسل #بهشت، سرچشمه می گیرد
 
این ماه شروع شکوفه زدن درخت ایمان برای مؤمنان است تا آنکه در #شعبان به باغ گل مغفرت بنشیند و در ماه مبارک #رمضان، میوه شیرین بهترین مقدرات الهی را ثمر دهد
 
ان شاءالله آغاز سراسر خیر و برکت این ماه با عظمت، شروع شیرینی برای فصل #بندگی خداوند باشد تا با جانی سرشار از شهد و شکر ایمان و استغفار به سفره پُربرکت ماه مبارک رمضان برسیم
 
 ❤️ طل
با اکراه شروع به مطالعه کردم. روزها در کیف با خودم به محل کار بردمش...
تا روزی هوس مطالعه به سرم بزند ولی حربه خوبی نبود...
قرنطینه نوروز 99، من باب همه گیری کرونا یا همان کویید 19، بهانه خوبی شد برای شروع کتاب.
کتابی که به محض شروع، میل به مطالعه و اتمام آن، شعله ور شد. 
نثری خوب، روان و عالی و داستانی که مخاطب را تشنه تا انتهای ماجرا میکشد و می برد. 
فراز و نشیب زندگی احمد، مزید بر جذابیت داستان است.
کتابی که بر خلاف کتاب هایی از این دست، از نظریه پر
همه ی حال خوب من برای سال جدید در همان یک روز خلاصه شد 
در همان یک فروردین هزار و سیصد نودونه 
من از دوم فروردین تا به امروز در یک گیجی وحشتناک به سر میبرم 
انگار وارد دنیای عجیب غریبی شده ام که نمیفهممش 
 در آن دنیای عجیب و غریب گیر افتاده ام 
من در آن دنیای عجیب مدام سرگیجه دارم 
دنیا دور سرم میچرخد 
مدام نفس نفس میزنم 
ضربان قلبم آنقدر زیاد است که هر لحظه احساس میکنم قلبم کنده میشود
میفتد جلوی‌پایم 
دو قدم که برمیدارم انگار یه کوه بزرگ جا
بعضی وقت‌ها راحت می‌فهمم که بعضی چیزها را کاملاً یک نفر نشسته است ریز به ریز در زندگی من پیاده کرده است. جبر و اختیار را کار ندارم، محیط را می‌گویم.
تا آن‌ جایی پیش رفته است که نشانه‌ی کارگردان را می‌بینم یا می‌شنوم، بعد هم لبخند می‌زنم و با خودم می‌گویم بی‌خیال، نه جانش را دارم، و نه اینکه دیگر به آن فکر می‌کنم، شما را به خیر و ما را به سلامت.
- قضیه از کجا شروع شد؟
قضیه‌ها در جایی شروع می‌شوند که آدم نه جایش را می‌داند و نه فکرش را می‌ک
قصه از جایی شروع شد که برای اولین‌بار در زندگی‌م تنها سفر کردم. برای سال‌ها. امسال اما به هزاران دلیل متقن نباید بروم. 
خیابان‌گردی، آن سینما، آن کافه‌، آن پیکنیک‌ها و دروهمی‌ها؛ دلم برایتان تنگ‌شده‌است بچه‌ها و قرارمان باشد سالِ دیگر ...
این که به طور کلی دنسر باشم یا نباشم سوال من نیست. چون قطعا می خواهم یک دنسر باشم و چند سالی رقبت زیادی برای آن داشتم. از تابستان 96 تا پاییز همان سال هیپ هاپ کار کردم اما متاسفانه هنگام تمرین مینیسک پایم شدید آسیب دید و به مدت یکسال از انجام فعالیت ورزشی نا توان شدم. سال بعد پاییز 97 دوره ی انعطاف بدنی را رفتم و پاییز سال 98 دوباره تمارین رقص را از سر گرفتم و کلاس های هیپ هاپ، بریک دنس، شافل و کانتمپوریری (رقص معاصر) را شرکت کردم. توضیحات بیشتر در م
کلاه فروش⏳ تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید.وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست. بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاه های او را برداشته اند؛ فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را از سرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند. به فکرش رسید که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاه ها را
روزی یک معلم در کلاس ریاضی شروع به نوشتن بر روی تخته‌سیاه کرد:
9 × 1 = 79 × 2 = 189 × 3 = 279 × 4 = 369 × 5 = 459 × 6 = 54
وقتی کارش تمام شد به دانش‌آموزان نگاه کرد، آن‌ها دیگر نتوانستند جلوی خود را بگیرند و شروع به خنده کردند.
وقتی او پرسید چرا می‌خندید،یکی از دانش‌آموزان اشاره کرد که معادله اولی اشتباه است.
معلم پاسخ داد: "من معادله اول را عمدا اشتباه نوشتم، تا درسی بسیار مهم به شما دهم... دنیا با شما همین‌گونه رفتار خواهد کرد."
همان‌طور که می‌بینید من 5 معادل
با سلام . امروز می خواهیم باهم بررسی کنیم و ببینیم برای شروع کسب درامد از اینستاگرام نیاز به چیزها و تونایی هایی داریم و کلا باید از کجا شروع کرد . همچنین به درامد پیج های اینستاگرامی که در زمینه های مختلف کار می کنند می پردازیم .

ادامه مطلب
من :باز از دور می آیی جانا ؟؟!! .من : دور ماندن گاهی تمام عقل است و گاهی تمام بی عقلی ،من همان عاقل دیوانه ام که شرط دیوانگی را به مرگ دنیای نزدیک ترجیح میدهم ،مجنون که باشی از بام شهر هم ،از همان دور همان پنجره ی معروف معلوم است ."گاهی تمام عقل به دور ایستادن است "
چشمانم از بی‌خوابی قرمز شده؛
فردا امتحان دارم
اما هنوز شروع نکرده ام به خواندن
امشب سه تا فیلم دیده ام تقریبا و الان شوروایی شده ام بورژوا
تقریبا در این چند مدت به این نتیجه رسیده ام که؛
زمان وبلاگ‌نویسی دوباره شروع شده!
ادامه مطلب
شروع می کنم به نوشتن ، به وسط جمله رسیده و نرسیده یک هو نظرم عوض می شود. جمله را با همان فکر قبلی ادامه بدهم ،فکر جدید خفه ام می کند و اگر ادامه ندهم ، فکر جدید جایش را به فکر جدید تر می دهد که نکند این فکر یکی مانده به آخری هم درست نباشد.
به آدمی که فکر می کند همه ی فکرهایی که می کند اشتباه است و بیهوده چه می گویند ؟ 
نمی‌دانم از کی، ولی از یک زمانی غالب مطالب وبلاگ من شد نوشتن از کلاس‌هایم-فلسفه برای کودکان- و مدرسه. کم کم با همین عنوان شناخته شدم؛ فلسفه برای کودکان. مشغله‌هایم زیاد شد و نوشتنم در این حوزه کم و کم‌تر شد. مخاطب‌هایم آن نوشته‌ها را دوست داشتند. آدم‌های این زمانه گویی روایت را دوست دارند.
این پست، نوشتن‌های آن زمان و مخاطبانم را به یادم آورد. فعالیت غالب این روزهایم دو چیز است؛ پژوهشگری برای جاهای مختلف و مدیریت یک بیزینس کوچک. همان پست
فکر کنم یه خورده زیادی سحر خیز شدم! به هر حال که امروزم شروع شد. نمیدونمم با چی شروع کنم. احتمالا با زبان. احساس میکنم خیلی زوده ولی اصلا خوابم نمیاد. خب یه روزاییم اینجوری میشه دیگه. از ساعت سه نصف شب شروع میشه :ددی.  شایدم دفترمو بنویسم. چند برگ آخرش هست. حالا خودمم دارم و نمیدونی چقدر برام با ارزش هستش. 
جان ماکسول  میگوید " 
به خاطر بسپار " ... زندگی بدون چالش؛ مزرعه بدون حاصل است. 
تنها موجودی که با نشستن به موفقیت می رسد؛ مرغ است.
زندگی ما با " تولد" شروع نمی شود؛ با "تحول" آغاز میشود. 
لازم نیست "بزرگ " باشی تا "شروع کنی"، شروع کن تا بزرگ شوی ...  باد با چراغ خاموش کاری ندارد
 اگر در سختی هستی بدان که روشنی...
دلم برای نوشتن، خواندن و خوانده شدن تنگ شده انگار!
پ.ن.۱ دلم برگشتن و از نو شروع کردن می خواد، ولی چون منتظر شروعی متفاوت هستم؛ این امر کماکان به پشت ِ گوش ِ مبارک  انداخته میشه، جوری که شاید هیچ وقت برگشتنی در کار نباشه! 
پ.ن.۲ امتحان پست قبل که اونطور مسرورانه در موردش نوشته بودم؟ یک سوال داشت، اون رو هم اشتباه جواب دادم!! :/ :))
هر کسی باید از جایی شروع کند، درست است؟ اگر اولین بار است که ورزش کردن را جدی گرفته‌اید، شاید سردرگم شوید که از کجا باید شروع کرد.
اغلب برنامه‌های ورزشی که پیدا خواهید کرد، برای افرادی تدوین شده که تجربه‌ی خوبی در تمرینات ورزشی دارند، و یا اینکه خوش اندامند. چنین برنامه‌هایی برای تازه کارها واقعا سخت است، حتی احتمالش هست که آسیب‌هایی جدی ببینند.
ادامه مطلب
/
سال هر کسی از یه جا شروع میشه
یکی اولِ نوروزِ..یکی سال میلادی جدید...یکی ماه رمضون..یکی روز تولدش..یکی محرم..یکی هم مثل من اربعین
میخوام جوونی کنم
میخوام امشب که شب اولین سال جدیدمه با خودم قرار بزارم که قدر جوونی و عمرمو بدونم و شروع کنم
:)
قدر جوونی
وقت
و روزهایی که دارن میرن پشت هم و بدونم.
همین
واقعا همین
 
این را از روزمره‌های ۹۶ بازنشر می‌کنم؛ در روزگاری که با آدم‌های امیدوار شبیه طاعون‌زده‌ها یا جذامی‌ها برخورد می‌شود یا در بهترین حالت، شبیه فردی با ناتوانی ذهنی که باعث می‌شود دلشان به حالت بسوزد.از همان پانزده شانزده‌سالگی که اعتقادات فعلی‌ام کم‌کم شروع کردند به شکل گرفتن، از همان اولین جلسات و فعالیت‌ها در انجمن دانش‌آموزی*، «الان بچه‌ای جوگیری»، «بزرگ بشی می‌فهمی چه اشتباهی می‌کنی»، «با این کارا وقتتو نگیر» و.. شروع شدند و ت
وارد خونه شدم...
من بودم و یک انباری که دیوارهاش نم کشیده بود...
یک انباری پر از دست نوشته
پر از برگه های خاک خورده ای که حرف هایشان درد داشتند...
و اشک هایشان بغض...!
دست هایم را به سمتشان بردم
 یک آن دنیا چرخید...
و من جایی در میان سال های آینده یا گذشته فرود آمدم...
به گمانم قبل از آن، شانزده ساله بودم...
چقدر پنل مدیریت بیان بزرگ شده!
 
خب الان باید اینطوری شروع کنم که: من همانم! همان، پرهام بود. منظورم اینه که همونم که آخرین بار اینجا رو بستم و رفتم! پارادوکس سابق!
خیلی خیلی بعیده، اما خواهش میکنم بیاید اینجا رو ببینید دوستان قدیمی و پیام بذارید برام! دلم براتون تنگ شده.
من پریان قصه گوی زیادی را میشناسم که هزاران کتاب و افسانه را از بَرَند ،سینه هایشان مجمع پچ پچ های اسرار جادویی ست اما هیچ کدامشان راه کوچه پس کوچه های  زمستان را حفظ نیستند. فصل ِ غریبی که دست یلدا را گرفته و یک دقیقه برای بوسیدنش زمان بیشتری میخواهد.
فصل ِ شروع ِ دیوانگی های من رسیده! زیبا نیست؟
زمستان و یلدا  ؛ من و..؟
من و دیوانگی ام
در سیاهی چشمانم نشسته است ، زیر کرسی پلک هایم ، 
 محبوس در مژه هایم و من خوشبخت ترین زندان بان دنیایم. یلدا دق
 
دانلود آهنگ های رضا شیری
جدیدترین آهنگ های رضا شیری با لینک مستقیم و کیفیت بالا
دانلود تمام آهنگ های رضا شیری
 
رضا شیری متولد 22 تیر 1362 در تهران، خواننده استفارغ التحصیل فوق دیپلم معماری است، سالها به دلیل فعالیت زیرزمینی غیر مجاز و ممنوع الکار بود، می گوید نوکر امام حسین است و از امیر تتلو دفاع می کنداصالتا از تورک زبان های اردبیل می باشد
قرآن خواندن 
از همان دوران کودکی در بین خانواده خواندن رو شروع کرد و کم کم در هئیت های مذهبی نیز نوحه
آموزش نماز:
شروع نماز، تکبیرة الاحرام"نماز" با گفتن " الله اکبر" آغاز می شود، گفتن "الله اکبر" در آغاز نماز به معنای جدایی از غیر خدا و پیوستن به اوست.اعلام بزرگی پروردگار و دوری جستن از تمام قدرتهای دروغین است.با این تکبیر به حریم نماز وارد می شویم و برخی کارها بر ما حرام می شود. هنگامی که نماز را شروع می کنیم باید متوجه باشیم که چه نمازی را می خوانیم؛ مثلا نماز ظهر است یا عصر و آن را تنها برای اطاعت فرمان خداوند بجا آوریم که این همان "نیت" است
با یقظه و انتباه، توبه و هدفی الهی شروع شد
 
با عزلت و ریاضت ادامه یافت و با «حال» پاسخ داده شد
 
دور شدم و فاصله گرفتم از سر نادانی و جریانات قوی و مظاهر تکنولوژیک ولی همیشه آن «حال» و علتش و ماهیتش در ذهنم ماند
 
کششی همیشه درونم بود که فریاد میزد باید برگردی به وادی
باید بیایی به راهی که برایت طراحی شده در صحنه خلقت
 
 
از همان ابتدا دست و چشم و گوش و حواسم پی برداشتن درس عرفان عملی بود
 
و این ترم شاید بنا بر مصالحی که خود قادر متعال فقط میدا
با یقظه و انتباه، توبه و هدفی الهی شروع شد
با عزلت و ریاضت ادامه یافت و با «حال» پاسخ داده شد
دور شدم و فاصله گرفتم از سر نادانی و جریانات قوی و مظاهر تکنولوژیک ولی همیشه آن «حال» و علتش و ماهیتش در ذهنم ماند
 
کششی همیشه درونم بود که فریاد میزد باید برگردی به وادی
باید بیایی به راهی که برایت طراحی شده در صحنه خلقت
 
 
از همان ابتدا دست و چشم و گوش و حواسم پی برداشتن درس عرفان عملی بود
 
و این ترم شاید بنا بر مصالحی که خود قادر متعال فقط میداند چ
به لطف سیاست های آقایان، چند وقتی بود احساس غرور نکرده بودم. غرور ملی را می گویم. از همان غرور هایی که وقتی تیم ملی والبال پشتِ هم پیروز می شود، کمی مزه مزه اش می کنی، وقتی دانشمندان کشورت قدمی بر می دارند، در رگهایت حسش می کنی و  وقتی اسطوره ها و تاریخ کشورت را می خوانی، از آنها سرشار می شوی.
چند وقتی بود احساس غرور نکرده بودم تا دیشب که خبر توقیف نفت کش روباه پیر رفت روی خروجی خبرگزاری ها. همان وقتی که وزاری خارجه‌ی کشوری لات جهان، مثل سگ های
به لطف سیاست های آقایان، چند وقتی بود احساس غرور نکرده بودم. غرور ملی را می گویم. از همان غرور هایی که وقتی تیم ملی والیبال پشتِ هم پیروز می شود، کمی مزه مزه اش می کنی، وقتی دانشمندان کشورت قدمی بر می دارند، در رگهایت حسش می کنی و  وقتی اسطوره ها و تاریخ کشورت را می خوانی، از آنها سرشار می شوی.
چند وقتی بود احساس غرور نکرده بودم تا دیشب که خبر توقیف نفت کش روباه پیر رفت روی خروجی خبرگزاری ها. همان وقتی که وزاری خارجه‌ی کشوری لات جهان، مثل سگ های
یکی بود یکی نبود
و شروع مشکلات از همان بودن بود
بودن یا نبودن مسأله ای نیست
مسأله در بودن است
وقتی بود بودی
مسأله ات چرا بودن است
چگونه بودن
و مشکلات ات شروع میشود با دیگر بود ها
نگران بی انصافی میشوی
نگران مظلوم واقع شدن
نگران دیده نشدن
نگران ندانستن
نگران نادان خوانده شدن
و اگر بودی مسلماً آزاد نخواهی بود
اگر بودی به ناچار باید حرکت کنی
و باید بسازی
و ساختن و ایجاد کردن بدون ساخته شدن و ایجاد شدن معنی ندارد
ذات نایافته از هستی بخش که تواند
سه دقیقه به اذان مغرب مونده بود و مامان سالاد الویه درست میکرد. (یاد اون تبلیغ افتادم که می‌گفت می‌خوام سالاد درست کنممممم!)طبق عادت همیشگیم که دوتا خیارشور به مامان می‌دادم و یکی خودم می‌خوردم، سومین خیارشور رو از چنگال جدا کردم و همونطور که غر می‌زدم چرا سریال جواد سینمایی نیست تا آخرش رو ببینم، یه گاز به خیارشور زدم و شروع کردم به جویدن.جویدن همان و فریادِ "هوووی تو مگه روزه نیستی؟!" همان! از شدت خنده نمی‌دونستم باید چکار کنم!! اعتراف م
روزی داستایوفسکی نویسنده مطرح روسی از خیابان می‌گذشت و در میان ازدحام جمعیت ناخواسته پای مردی را لگد کرد. مرد فوری شروع به دشنام گفتن کرد و هر آنچه که نمی‌باید به او گفت. داستایوفسکی حرفی نزد. چند قدم که دور شد برگشت، کلاهش را از سر برداشت، اندکی خم شد و خیلی مودبانه گفت: من داستایوفسکی هستم، آقا! مرد از اینکه به نویسنده معتبری چون او توهین کرده بود سخت شرمنده شد و شروع به عذرخواهی کرد. داستایوفسکی با همان خونسردی گفت: نیازی به عذرخواهی نیست
در همان ساعتهای باورنکردنی، دقایقی که اشک بود و اشک، ثانیه هایی که نمی گذشت،
ناگاه فکری در ذهنم دویدن گرفت:
همین امروز ، روز شهادت ، در اوج سوگ 
      روز آغازهاست
آغازهای متداوم برای نشان دادن تداوم راه و مقاومت.
اما چه آغازی؟
در گروهها چرخ زدم. پیامها را می خواندم و انتشار می دادم.
پیام رهبرمان!
معنای عزای عمومی!
و...!
بدنبال آغازی بودم که دیده شود چون باید دیده می شد تا هدفم را پوشش دهد.
به یاد وبلاگی افتادم که چند ماه بود به هر دلیل عقب می افتا
حسن روحانی در جمع مردم یزد به بگم میگم افتاد: همان راه اشتباه رؤسای جمهور قبلی را طی می کند. آقای رئیس جمهور خیلی زود نیست بگم میگم را شروع کرده اید. حداقل مثل قبلی ها می گذاشتی نزدیک منقضی شدنت . به جای این کارها برو به مردم ایران زمین خدمت کن.
شروع هشت ماهگی شروعی برای شیطنت های جدید
صبح زودتر از ما بیدار میشه و شروع میکنه به بازیگوشی
به حدی که شیشه‌ی عینک پدرگرامیشون رو از جا دراورده بود :)))
فک کنم باید بندمش به خودم فسقلی رو 
همشم دنبالشم که وقتی با کمک پشتی و در و دیوار سرپا وایساده نخوره زمین
با این همه مراقبت کمِ کم روزی پنج بار رو زمین میخوره 
حس میکنم دارم سخت ترین مرحله بچه‌داری رو میگذرونم 
شایدم اینا یه مقدمه باشه :|
توضیح بسم الله
این سوره مثل همه سوره‌های دیگر به جز سوره برائت شروع می‌شود به نام خدا. علت این که سوره برائت با این جمله‌ی بزرگ شروع نمی‌شود به طور اجمال این است که بسم‌ا... حاکیست از رحمت و لطف و عنایت و آیات اول سوره بر برائت حاکی از خشم قهّاریت و انتقام برائت و بیزاری است لذا آن سوره با بسم‌ا... مناسبتی ندارد اگر در سیر تفسیر قرآن به آن سوره رسیدیم در این باره بیشتر صحبت خواهیم کرد. چرا سوره‌های قرآن و هر کاری در اسلام هر سخنی و هر حرکتی و ع
امروز از همان روزهاست. یکی از نیمه شب هایی که از پس ِ دو سه ساعت خوابیدن پلک باز می شود و دیگر بسته نمی شود. صبحم وسط تاریکی و کابوس شروع شد. خوبی اش این است که بار اولم نیست، بد اما اینکه آخرین هم نخواهد بود. کابوس؟
اوایل دنبال علتش میگشتم. فکر می کردم به اندازه کافی خسته نیستم وگرنه باید مثل جنازه شوم در رخت خواب. اما این هم نبود. وسط شب های قبر هم بی خواب شده ام و آن دیگر بدتر از بد. با تن و ذهنی آش و لاش باید بیداری را هم تحمل کنم. پس واقعیت چیست؟ 
فردا و پس‌فردا که بگذرد، چیزی از ماه مبارکش باقی نمی‌ماند. من می‌مانم و آرزوهای برباد رفته. همۀ اوقات فکریِ این خیالِ خامم که از فردایِ ماه رمضان، شروع می‌کنم به کارهایی که تویِ ماه مبارک از خدا خواسته‌ام موفقم بدارد در انجام دادن‌شان. 
آدمی همیشه در حال فریب‌دادن خودش است. اصلا تا خودت را نفریبی، نمی‌توانی دیگران را بفریبی. درست و حسابی که فکر کنی می‌بینی ماه رمضان، به‌ترین اوقاتی بوده که همان چیزهایی را که از خدا خواسته‌ای، شروع کن
در عملیات محرم در تپه های 175 بودم. سردار شهید قربانعلی عرب مسؤولیت آنجا را به عهده داشت. به نگهبان ها گفته بود هر کس را در شب دیدید و ایست دادید و اسم شب را نگفت، بدانید که از این عرب ها و عراقی ها هستند و باید تیراندازی کنید.یک شب برای سرکشی از خط حرکت می کند. در یکی از تپه ها یکی از نگهبان ها به او ایست می دهد و می پرسد کیستی؟ در جواب می گوید: عرب. نگهبان با شنیدن کلمه عرب شروع به تیراندازی می کند. خوشبختانه کنار او یک تخته سنگ وجود داشت و بلافاصله
به نام "او"
قصه همین است، گاهی از هیچ شروع می‌شود...
از جست و جویی بی پایان!
از زمانی که همیشه کم است و زیاد می‌آید... وقتی که دلتنگ می‌شوی!
به پایان که می‌رسی، می‌بارند برگ‌های خاطرات بر سر لحظه‌ها...
خراب می‌شوی از همان آغاز! 
به پایان می‌رسی وقتی اولین نگاه، اولین آغوش، اولین بوسه را به خاطر می‌آوری!
گاهی از همین هیچ شروع می‌شود و لحظه‌هایی که کدر می‌شوند...
میخندی  و عشق هست...
میبینی و عشق هست...
تصور میکنی و عشق هست...
به یک باره می‌رود ... خ
سینه ها در طول دوران بارداری رشد می کنند. بعد از عبور جفت ، بدن شروع به ساختن پرولاکتین می کند ، هورمونی که باعث تولید شیر می شود.
اگر شما شیرده نیستید ، سینه هایتان باید در عرض چند روز شروع به کوچک شدن کنند. اگر در حال شیردهی هستید ، احتمالاً سینه ها همچنان بزرگ خواهند بود ، اگرچه ممکن است بعد از هر بار شیردادن متوجه شوید که سینه ها کمی کوچک تر می شوند.
هنگامی که کودک شما شروع به خوردن غذاهای جامد کرد (معمولاً در حدود ۶ ماهگی و گاهی اوقات زودتر)
دهان و دندان ها از قسمت های مختلفی تشکیل شده اند. دندانپزشکان برای بررسی دقیق دندان ها و همچنین دلایل دیگر دندان ها را شماره گذاری کرده اند. این شماره گذاری در تمام دنیا یکتا بوده و همه دندانپزشکان از آن استفاده می کنند. شاید در هنگام معاینه توسط دندانپزشک شما نیز با این شماره ها آشنا شده باشید. در ادامه به بررسی شماره هر دندان می پردازیم.
در هر فک 4 دندان پیشین، 2 دندان نیش و 4 دندان آسیا وجود دارد. هر کدام از این دندان ها نقش مهمی را در جویدن و ه
این می‌تواند شروع هذیان های ذهن یک دیوانه باشد...یا شاید پایان دربه در گشتن ها برای یک صفحه‌ی سفید که گنجایش لااقل کمی از حرف هایش را داشته باشد...
به هر حال آغاز باشد یا پایان وصلش کرده‌ام به تو...مثل همیشه‌ی خودم که مدام میدوم سمت تو...حالا تو هم مثل همیشه‌ی خودت باش، انگار نه انگار...
اینجا تازه شروع شب است...شروع حرف های ناتمام...
-نیمه‌ی‌پنهان‌ماه
-فقط‌به‌سفارش‌"تو‌"می‌نویسم
هر بچه ای، از یک جایی به بعد،کم کم از خانه و خانواده فاصله می‌گیرد و به خودش اجازه می‌دهد که با آدم های دیگر هم ارتباط داشته باشد.آدم هایی جز همان هایی که هر روز در خانه ملاقات‌شان می‌کند.به گروه هایی از انسان ها جذب می‌شود و تلاش می‌کند که بین آنها پذیرفته شود.وقتی خودش را جزئی از یک گروه می‌بیند،حس خوبی نسبت به خودش و هم گروهی هایش پیدا می‌کند.همان جمله ی معروف و تکراری که انسان موجودیست اجتماعی.اما اگر این فرایند با مشکل روبرو شود چه؟م
دانلود آهنگ آرون افشار در سایت تی پلی tplay.ir دانلود آهنگ و پخش آنلاین معین راهبر با بسیاری از خوانندگان معروف همکاری دارد و  آرون افشار نیز با معین راهبر کارش را شروع کرده است. معین راهبر مدیر هنری آرون افشار می باشد، آرون در بیوی اینستاگرامش به این موضوع اشاره کرده است و حضور وی را در پیشرفت کاری اش موثر می داند. آرون افشار هنوز مجرد است و ازدواج نکرده است. بیوگرافی آرون افشار خواننده و همسرش به همراه عکس های جدید و داستان زندگی از شروع تا شهر
توی اخرین روزهای سال۹۷ و دهه ی دوم زندگیم بعد از ۸۰۰کیلومتر راه اتفاقی برام افتاد که الان میشه گفت جز اندوخته های ذهنیم و خودم تقریبا هیچ چیز دیگه ای ندارم ... ۹۸ برای من از صفر شروع کردنه .. صفره صفر... ناراحت نیستم اصلا ..پذیرفتمش ..شاید این بار بهتر بود شروعم ...با اینکه از هیچ کدوم از کارای گذشتم پشیمون نبودم و نیستم ... ولی شاید این شروع بهتر باشه ... سال نو مبارک ... شروع تازه ای داشته باشین .. پست های بهتری خواهم نوشت .. 
چشمانم از بی‌خوابی قرمز شده؛
فردا امتحان دارم
اما هنوز شروع نکرده ام به خواندن
امشب سه تا فیلم دیده ام تقریبا و الان شوروایی شده ام بورژوا
تقریبا در این چند مدت به این نتیجه رسیده ام که؛
زمان وبلاگ‌نویسی دوباره شروع شده!
 
شروع میکنم به نوشتن؛
آفت انسانِ امروز، تنهایی‌ست
وقتی در جمع نباشی
جمع بسته نمیشوی
دیگر در جایگاه خود در پازلِ واقع جا نمیشوی
کاریکاتوری رشد میکنی!
[در جایم از این‌دنده به آندنده میشوم...]
وقتی کمی بنشینی و به این فکر کنی
76 ایده های تجاری مبتنی بر خانه | اکنون شروع به کسب درآمد کنید!آخرین بار توسط جف رز ، CFP® در تاریخ 15 نوامبر 2019 اصلاح شدشما احتمالاً در حال تعجب هستید ، "بعضی از کارهایی که می توانم از خانه انجام دهم چیست؟"
سرمازدگی در شلوار راحت شما هنگام حصر در خانه شما و در همان زمان پرداخت هزینه ، جذابیت دارد.
ادامه مطلب
دخترک بیچاره، تنهاکه شدی، اخرشب که شد، هیس، یواشکی، هیچکس نفهمد، جلوی اینه بنشین، دستت را روی تصویرت بکش، روی گونه ات، ارام لپ خودت را بکش و ریز بخند. همان کوفتی ها را بردار و صورتت را نقاشی کن. شاد. خیلی خیلی شاد. مثل دلقکها. بعدلبخند بزن. زورکی. زیاد. ارام ارام بلندتر و بلندتر. قهقهه بزن. مثل دیوانه ها. بعد گریه کن.میان همان خنده ها یکهویی بزن زیر گریه. به چشمهای خیست در اینه نگاه کن! زیباترشده اند، تیرگی زیرچشمهایت هم شاعرانه بنظرمیرسد نه؟ بع
خیلی از ما کلی ایده در ذهن داریم و در فکر و رویا سیر می کنیم. ولی آیا فقط داشتن ایده کافیه؟ آیا فقط با یک ایده خوب می شه جلو رفت؟ به نظر من نه
قطعا داشتن ایده شرط لازم است ولی کافی نیست. حتی بدون داشتن ایده آنچنانی هم میشه کار کرد و نسبتا موفق بود. اینکه می گن شروع کار هشتاد درصد انجام کار است واقعا حرف درستیه. باید با یک چیز شروع کرد و جلو رفت. نباید همیش فکر کرد. نمی توان تمام جنبه های کار را تحلیل کرد. کار خودش مسیر را نشان می دهد.
این حرف اصلا به ا
 چی میشد الآن تو جاده شمال (بعد از گرگان/تاقبل گرگان شمال نیست!) بودیم و شیشه ماشینو میدادیم پایین و باد خنک با بوی دریا و بارون میخورد تو صورتمون؟ (کاش الان شمال بارون بیاد)
 
+ خدایا! جون هرکی دوست داری کمکم کن این کارو تا آخرش برم و خیالم راحت بشه! (تازه شروع کردم زوده جا بزنم)
++شاید یکی از عللی که درس نمیخونم اینه که جزوه نمینویسم وعصرم حوصله ندارم وویس گوش کنم پس منتظر کمیته علمی میمونم و شب امتحان شروع میکنم و این سیکل معیوب همچنان ادامه دار
فقط تبر نیست که به درخت آسیب می‌زند. آب که پای درخت نریزی، می‌خشکد. از درون می‌پوسد و خالی می‌شود. آن‌وقت به کوچک‌ترین بادِ خزانی فرو می‌ریزد. 
عاشقانه‌ها همیشه که با زخم جفا و خیانت سرنگون نمی‌شوند، بیشترشان آب نمی‌خورند. همان دوستت دارم‌های هر روزه، همان نگاه‌ها و ملاحت‌ها، همان‌ها پایشان ریخته نمی‌شود که می‌میرند. کم‌کم، آرام ...!
من از پایان شروع کردم من از مغرب طلوع کردم
من از پایان شروع کردم من از مغرب طلوع کردم
بدون توشه و همراه بدون یاورو همسر
بدون اسب و ارابه بدون مرشد و راهبر
من از پایان شروع کردم من از مغرب طلوع کردم
من از اعماق گمنامی من از گودال ناکامی
من از بن بست هر تصمیم پر از زخمای بی ترمیم
به دشواری شروع کردم به دشواری طلوع کردم
هزار مانع هزار دیوار هزار چاه کن به اسم یار
هزار شب ترس تیر خوردن بدست نارفیق مردن
من از وحشت شروع کردم پر از تردید طلوع کردم
قدمها
خیلی وقت ها بین حرف های ادم های موثر دنبال نقشه ای می گردیم که بگوید از کجا شروع کنیم.به ادم های موفق نگاه می کنیم تا ببینیم هم سن ما که بوده اند چه راهی را پیش گرفته اند.اما چند تا از این خاطره ها را که بشنویم می فهمیم نقطه ی شروع ادم ها مخصوص خودشان است و نمی شود از ان الگو گرفت.تنها اشتراک همه ی این داستان ها در یک چیز است عشق و علاقه. و در خاطره هایشان عمران صلاحی توضیح داده اند که چطور پایشان به طنز نویسی و غیره... باز شده است.شروع کار انها خاص ب
عقیده‌ام این است که وقتی یک نفر تصمیم مهم و بزرگی می‌گیرد، به شکلی که در پس آن تصمیم تغییر بزرگی اتفاق می‌افتد باید حرفی برای گفتن داشته باشد، هدفی داشته باشد که می‌خواهد با این تصمیم به تغییر به آن برسد، مقصد متفاوتی داشته باشد که با تغییر مسیر به آن می‌رسد.
اگر بدون فکر، بدون هدف و بدون برنامه تغییرات بزرگ انجام شود یک‌هو وسط راه به خودمان می‌آییم و می‌بینیم که گم شده‌ایم، می‌بینیم این‌همه راه آمده‌ایم و طبیعتا خیلی چیزها را از دست
خیلی وقت ها بین حرف های ادم های موثر دنبال نقشه ای می گردیم که بگوید از کجا شروع کنیم.به ادم های موفق نگاه می کنیم تا ببینیم هم سن ما که بوده اند چه راهی را پیش گرفته اند.اما چند تا از این خاطره ها را که بشنویم می فهمیم نقطه ی شروع ادم ها مخصوص خودشان است و نمی شود از ان الگو گرفت.تنها اشتراک همه ی این داستان ها در یک چیز است عشق و علاقه. و در خاطره هایشان عمران صلاحی توضیح داده اند که چطور پایشان به طنز نویسی و غیره... باز شده است.شروع کار انها خاص ب
اینکه از اول شروع کنی توی کارهای کوچیک راحته ولی توی ابعاد بزرگتر به طرز وحشتناکی سخته؛ اینکه بتونی همه ی درد ها و سختی هارو پشت سرت بذاری و نذاری وقت هایی که حالت دگرگونه و یادشون میفتی بهت غلبه کنن و بهم بریزنت. 
برای اینکه بتونم دوباره شروع کنم لازم دارم از حرف زدن های توی ذهنم خلاص بشم که دست از سرم بردارن که بتونم اصل کاری هارو ببینم.
کارمندان زیادی را دیده ام که هر روز به فکر شروع یک کسب و کار برای خودشان هستند. حتما شما هم با این افراد سر و کار داشته اید و شاید خودمان هم از این افراد باشیم!
ولی چطور است که برخی افراد به راحتی ریسک را می پذیرند و یک کار جدید را به راحتی شروع می کنند ولی برخی افراد آنقدر حساب و کتاب می کنند که فقط در مرحله ایده باقی می مانند؟
پ
واقعا آیا راه اندازی یک کسب و کار بدون محاسبه و حساب و کتاب می شود؟ قطعا خیر
ولی چقدر محاسبه و چقدر فکر؟ چه زمانی باید ا
به یک نکته پی بردم.
به اینکه من همانم که بودم.
خودم شکل خواسته های خودم را تغییر دادم.
خواسته هایم همان است که بود. و بر همان اساس.
و من شکلشان را تغییر دادم چون شکل زمان تغییر کرد.
و این از تیزهوشی من بود.
من خود را پشت زمان جا نگذاشتم.
من در هر عصر، به زبان همان عصر شاعری کردم.
هر عصر، می و جام و بزم خودش را داشت.
#نکته
#خواهــــــــــر_مـحــجــبه ام میدانم❗️این روزها کمی به تو سخت میگذرد{گاهی دلسرد میشوی از طعنه ها }{گاهی ناراحت از باورها }{و گاهی خشمگین از تلاطم ها }خواهرم  میدانم دست خودت نیست گاهی خسته میشوی!!!خسته ات میکند روزگار و آدمهایشدر آن لحظات فقط #تلنگری بزن به زنانگی ات!!به اینکه تو مریمی  همان که بر پاکیت عیسی سوگند خورد به اینکه تو سمیه ای همان که شهادت را بنا نهاد☝️به اینکه تو فاطمه ای همان که بانوی اسلام وام ألائمه استبه اینکه تو آسیه ای
همه چیز از یک ملاقات شروع شد، از یک نگاه، با همان نگاه اول احساس کردم که تمام وجودم او را می خواهد- بین خودمان باشد گند بزنند به این احساس حاصل از یک نگاه، به کسی بر نخورد ها! با یک نگاه وقتی تمام وجودت یکی را خواست یعنی یک جای تمام وجودت لنگ می زند-.
ادامه مطلب
آقای صانع کسی بود که بیشتر دانش آموزان با او راحت بودند و من خودم در روزهای دبیرستان خیلی با او درد و دل می کردم. از همین رو و چون به درد و دل نیاز داشتم قراری بعد مدت های بسیار زیاد باهم تنظیم کردم و او را دیدم. از حال و روزم برای او گفتم، از اینکه این چند وقت به من چی گذشته و از حال بدی که داشتم. او آدمی خیلی مسنی نیست ولی واقعا سرد و گرم روزگار چشیده است و خیلی چیز ها را درک می کند. حرف های من را هم خیلی خوب درک می کرد و می فهمید که چه می گویم. بعد
خیلی وقت بود به ان جا سر نزده  بود؛ تا جایی که شاید کلا یادم رفته بود. اومدم شروع کنم دوباره به مطلب نوشتن و پست کردن تو ذهنم دنبال موضوع بودم برای شروع . به حال و هوای این روز های خودم فکر کردم و به "که چه؟!" ختم شد. به شعر فکر کردم ولی دیدم واسه شروع ایده خیلی خوبی نیست.

ادامه مطلب
آدم ها ذرّه ذرّه محو میشوند .آرام ...بی صدا ...و تدریجی  !همان آدم هایی کههر از گاهی پیغام کوچکی برایت میفرستند بی هیچ انتظار جوابی ،فقط برایِ آنکه بگویند هنوز هستند.برای آنکه بگویند هنوز هستی و هنوز برای آنها مهم ترینی .همان آدم هایی کهروزِ تولد تو یادشان نمیرود.همان هایی که فراموش میکنند که تو هر روز خدا آنها را فراموش کرده ای.همان هایی که برایت بهترین آرزوها را دارند و میدانند در آرزوهای بزرگِ تو کوچکترین جایی ندارند ...
همان آدم هایی که همی
روزهای آخر سال‌م بی‌برنامه و خودانگیخته و پرهرج‌و‌مرج می‌گذرند. باید همین‌طور باشد. وضعیت ایده‌آل من برای اسفندماه، بی‌هدف و بدون وظیفه و چارچوب بودن است تا بشود در این احساس تعلیق شناور ماند. در این حالی که انگار وقت دارد تمام می‌شود، برای خیلی کارها دیگر دیر شده اما هنوز هم به نقطه‌ٔ شروع نرسیده‌ایم. کدام کارها در اولویت است؟ آن‌هایی که شب عیدی حالم را خوب می‌کند. دویدن و آشفتگی‌ش را دوست دارم به شرط آنکه گاهی کنار بایستم و تب و تا
به یک نکته پی بردم.
به اینکه من همانم که بودم.
خودم شکل خواسته های خودم را تغییر دادم.
خواسته هایم همان است که بود. و بر همان اساس.
و من شکلشان را تغییر دادم چون شکل زمان تغییر کرد.
و این از تیزهوشی من بود.
من خود را پشت زمان جا نگذاشتم.
من در هر عصر، به زبان همان عصر شاعری کردم.
هر عصر، می و جام و بزم خودش را داشت.
#نکته
بعضی مشکلات هستند که هیچ درمانی ندارند جز گذر زمان.گذر زمان می تواند تلخی ها را به شیرینی تبدیل کند.پس از گذشت زمانی نامعین، همان چیزهایی که برایمان ترسناک بودحالا خنده آور می شوند.همان غوره ی ترشی که دهانمان را گس می کردحالا تبدیل به حلوای شیرین شده است.در ذهن من چنین فرضیه ای مشهود است. زمانی بود که برای چیزهایی اجتناب ناپذیر له له می زدم و حالا همان چیزها برام استهزاآور است.
معصومه باقری
روز اول من با منفی ۲۰ دلار شروع کردم تقصیر خودمم بود چون باید قبول کنید ربات ترید کنه.
نه اینکه شما تصمیم بگییرید ربات باید تصمیم بگیره.
شروع خوبی بود از ساعت ۹ صبح تا ساعت ۵ حدودا ۷۰ سنت کار کرد (من با حساب نانو کار می کنم بالانس اکانت من ۵۰۰سنت معادل ۵ دلار بود)
بعد از ساعت ۶ یهو eurusd شروع به ریزش کرد من حدودا ۱۵۰سنت ضرر باز داشتم ولی ......
ادامه مطلب
چگونه برنامه نویسی را شروع کنیم؟ از کجا باید شروع کنیم و چطور باید برنامه نویسی رو یاد بگیریم؟ این ها سوال هایی هستند که دانشجویان کامپیوتر و یا کسانی که به برنامه نویسی علاقه مند شده اند زیاد از خود میپرسند. ما در این مقاله قصد داریم به زبان ساده به تمام سوال های شما برای شروع برنامه نویسی جواب دهیم.این پست برای کسانی که میخواهند تازه وارد دنیای برنامه نویسی شوند بسیار مفید خواهد بود، بنابراین اگر شما یک برنامه نویس هستید و میخواهید حرفه ا
در شکلهای امروزی ، مردم نگاری و تاریخ نگاری دوقلوهایی هستند که در همان لحظه در طلوع قرن هجدهم مدرنیته غربی از همان والدین متولد می شوند. به نظر می رسد که غالباً آنها دوقلوهای غیرمسئول و حتی ضد مذهبی هستند ، هر یک از ویژگیهای یکی که به یک صفت متناظر اما متضاد پاسخ می دهد در دیگری. این رابطه مکمل تقریباً از قرن هجدهم مورد توجه و تحلیل قرار گرفته است. خلاصه ای که میشل د Certeau در پی ساختارگرایی لوی استراوس ارائه کرده است ، چنین می گوید: از آنجا که مر
همین چند لحظه پیش یکی از مریدانمان حال بی حوصله ی ما را دید (در پرانتز بگویم همان مریدی که به ماساج درمانی اش سفارشیدیم) گفت استاد دلتنگ کیستی؟در همان لحظه از فرت تنهایی ناله ای برآوردیم و گفتیم عمه ات!گفت: کی از استادی که اسمش را سخت تلفظ میکنیم بهتر؟ گفتیم ای مردک! تو اسم به این راحتی را نمیتوانی تلفظ کنی؟ حالا خوب بود فیثاغورس میشدیم که اصلا نتوانی بنویسی یا زیگورات چغا زنبیل میشدیدم که هنگ کنی؟ از آنجایی که رئوفیم دلمان سوخت و تلفظش را برا
برای شبهای ماه مبارک رمضان دعاهایی (در مفاتیح ۵ دعا) وارد شده است این دعاها در همه شبها خوانده میشود و مخصوص یک شب خاص نیست.
ادعیه شبهای ماه مبارک: (به ترتیب از طولانی تر به کوتاه تر)
دعای افتتاح که با حمد خدا شروع میشود و با دعا برای امام زمان عج تمام می شود.
دعایی که با اللهم برحمتک فی الصالحین فادخلنا شروع میشود.
دعایی که با اللهم انی اسالک ان تجعل فیما تقضی و تقدر شروع میشود.
دعایی که با اللهم رب شهر رمضان الذی انزلت شروع میشود.
دعای کوتاه: اعو
بسم الله قاصم الجبارین
 
نمی دانم از کجا شروع شد،
شاید از همان لحظه ای که خداوند گِلِ وجود ذرات را تدبیر می کرد،
شاید از همان لحظه ای که حضرت پدر رخ حضرت مادر را در روز الست دید و عاشقش شد
شاید هم قبل تر از این قضایا و به وجود آمدن آدمیان...کسی چه می داند؟
شاید قبل تر از آفرینش همه ی جهان و هرآنچه در آن هست
کسی چه می داند؟
فقط این را می دانم که اگر درخت ممنوعه ای نبود، چگونه می توانستیم حسینِ فاطمه(س) را بجوییم؟چگونه دیوانه وار بر گردش جمع میشدیم؟چ
آدم تلاش «احمقانه» کم ندارد در زندگی اش. از آن تلاش ها که غالبا هیچ منفعت و اجری ندارند، یا در کوتاه مدّت ندارند. امّا همین تلاش ها شبیه تکیه گاه زندگی شان است در هیاهو و سیلاب زندگی . چرا گفتم سیلاب؟ چون زندگی راحت ما را با خود می برد به جاهایی که نمی خواهیم و ول می کندمان به امان خدا. هر کسی از این رها شدن و ول شدن در دست اتفاقات می ترسد. هر کس به طریقی از آن می گریزد و تلاش های «احمقانه» همان راه های گریز از این ول شدن است. همان پیدا کردن شکافی یا
توی خوابگاه، روی تختم پلاس شده ام
جزوه های اصول و مهارت پرستاری را به دورم پخش کرده ام
و بعد از لغو امتحان پرت کرده ام آن طرف
آهنگ سالار عقیلی را گوش میدهم و زمزمه میکنم :
"مدامم مست می‌دارد، فریبِ چشمِ جادویت"
دنیا کمی برایم ناخوشایند است
و زندگی آن چیزی که می‌خواهم اصلا نیست!
حالم از غر زدن های متوالی ام بهم می‌خورد!
در ساکن ترین حالت ممکن از زندگی ام هستم و هیچ کار مفیدی نمیکنم شاید باورتان نشود اما دقیقا هییییچ!
کتاب جز از کل و دنیای سوفی و
بسم رب الرفیق+ما هم مثل همان کودک یتیمی هستیم که به جرم یتیمی کسی با او بازی نمیکرد؛ همانقدر مظلوم، همان قدر بیچاره؛ همان کودکی که جدّ شما دست روی سرش کشید، از او دلجویی کرد و فرمود: برو به ایشان بگو پدر من علی است! آقاجان ارحم غربتنا...پ.نما فقط شما رو داریم! فقط شما.مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ...تَصَدَّقْ عَلَیْنَا.
محرم فصل شروع حماسه های عاشورایی
 
 
محرم در فرهنگ اسلامی یک تاریخ زنده، یک انقلاب خونین، یک مظلومیت آشکار و یک مجموعه‌ی از حماسه های بی نظیر است. محرم ماه خداست. ماه که خون خدا بر زمین ریخت و بهترین بندگان خدا در دست بدترین موجودات زمینی به شهادت رسید.
 
ماه محرم فصل شکفتن لاله های مقاومت خونین اسلام است.همان گونه که سرآغاز زوال حاکمیت های فاسد نیز است. محرم تاریخ است اما نه تاریخ عادی و روز مره زندگی، کار، فعالیت، مصرف و معامله، محرم تاریخ ی
به نام خدا
هرچه فکر می‌کنم باز هم به همان نتیجه می‌رسم؛ به همان حرف همیشگی‌ام که: دلتنگی آدمها را بیچاره می‌کند و بیچارگی از آدم‌ها، آدمهای تازه می‌سازد و تو باز بگو ‌که زیادی دارم شلوغش می‌کنم. بگو...خیالی نیست.
ادامه مطلب
وقتی که هیچ شانسی برای تغییر همسرت نداری و دلایل خوبی داری که او را ترک نکنی ( یعنی می خواهی با او ادامه بدهی ) ، تنها راه باقی مانده این است که او را به همان صورتی که هست بپذیری .
اجازه بدهید همسرتان همان گونه ای که هست باشد و به جای این که سعی کنید او را تغییر دهید ، برخودتان تمرکز کنید.
 منظور از این حالت این نیست که با بی تفاوتی او را به حال خود رها کنید یا تسلیم او شوید ، بلکه او را به همان شکل که هست بپذیرید. 
پذیرش ، فرایند فعالی است که می توان
 
رجب با همه ی رحمت و رزق و روزی که برای ما داشت؛ رفت...
و شعبان با آغوش پر مهرش پذیرای ما شده است...
ماهی که از همان روز های ابتدایی اش مبارک است
سودا فرا رسیدن این ماه پر فضیلت را به تمام مسلمین تبریک می گوید
"سودا نقطه شروع اتفاق های خاص..."
برای تو مینویسم ، برای تویی که مرا از یاد بردی
برای تویی ک خاطرات شیرینت عمیق ترین زخم هارا ب قلبم میزند
برای تو مینویسم تویی که تماما خاطرات شیرین بودی و من اکنون کوهی از غم و دردم
من در این تاریکی با تن و روحی خسته و قلبی سرشار از زخم زمانه برایت مینویسم
مینویسم از لحظه ای که کاش نرفته بودی ، رفتن تو یک طرف و شروع جنون من طرفی دیگر 
مینویسم از تو برای تو 
مینویسم از نرمی دستانت ،از مهربانی قلبت ،از هوش و تیزبینی چشمانت 
مینویسم از قلبی که برا
چندتا کار داشتم که گفتم بعد از انجام دادن اون ها ، بیام و بنویسم ...
اما نظرم عوض شد و دلم همین الان ، نوشتن رو خواست
بدون اون حس کمال گرایانه ای که بهم میگه اول از همه ، همه چیز باید منظم و مرتب باشه و بعدش شروع کرد...
با همین قالب وبلاگ نصف و نیمم 
می خوام بنویسم و مهم نیست که همه چیز خیلی ریزبینانه مرتب وسرجاش هست یانه ...
بعضی وقتا باید شروع کرد ، بدون اینکه تمام شرایط انجام اون فراهم شده باشن .
خیلی خوبه ها که همه چیز مرتب و سرجاش باشه و بعد شروع
مشخصات بدنی و سلیقه‌ی موسیقایی هر نوازنده تاثیر زیادی در انتخاب گیتار او دارد. بسیاری از هنرجویان مبتدی می‌پرسند که بهترین گیتار برای شروع کدام است. جواب ساده این است که بهترین گیتار برای شروع ، گیتاری است که نوازندگی را ساده‌تر کند و شما به آن علاقه داشته باشید.
ادامه مطلب
آدم های ساده را دوست دارم
همان ها که بدی هیچکس را باور ندارند
همان ها که برای همه لبخند دارند
همان ها که همیشه هستند ، برای همه هستند
آدمهای ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعتها تماشا کرد
عمرشان کوتاه است بس که هر کسی از راه می رسد یا ازشان سو استفاده می کند یا زمینشان میزند یا درس ساده نبودن بهشان می دهد
آدم های ساده را دوست دارم چون بوی ناب “آدم” میدهند !

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پست بین المللی پی اس پی