نتایج جستجو برای عبارت :

چهار:و شاید عید نزدیک است.

بالاخره تموم شد. زمانش انگار از پاک کردن ده کیلو آلبالو واسه مربا بیشتر طول کشید :دی. یعنی مخم داره میترکه اصلا در خودم نمیبینم دوباره بخونم اصلا هرچی شد (الکی) برم حموم بعدش بخوابم تا ساعت چهارو پنج بعد بیدار بشمو مرور کنم. شایدم نخوابم اسنرس دارم نمیدونم نه میخوابم که صبح زود بیدار بشم اینجوری بهتره. مخم نمیکشه به چیز دیگه فکر کنم از خود صبح سرم تو زبان بود. تو عمرم اینقدر زبان نخونده بودم فکر کنم. خلاصه که همین. دنیا هنوز قشنگیاشو داره. من بر
امروز ساعت هشت هشتو نیم بیدار شدم شاید چون دیشب دیرتر از همیشه خوابیدم به هر حال  صبونمو خوردمو نشستم پای زبان باید جمله میساختم با کلمه هایی که داده بود :دی مهارم بیدار کردم بیاد تا ده اینطورا پای زبان بودم. بعدش حاضر شدم و رفتم باشگاه تا دوازده دیگه داشتم میمردم. لباسام خیس بود رفتم تو حموم دیگه تا الان. یه خورده خستم ولی نمیخوابم کلی کار دارم باید زبان چیزایی که گفته رو درارم از یه مکالمه سوال درارم حداقل پنج تا! بعد درس سه و چهارو جلو جلو ب
امروز ساعت چهارو نیم اینطورا بیدار شدم. کتاب خوندم تا ساعت شش و نیم هفت بعدش یه ذره خوابیدم دوباره بیدار شدم. امروز کتابمو میخونم کم مونده. الانم نشستم پاش دوباره. من یه شروع دوباره کردم این بار برای شش ماه آینده ام برنامه ریختم میدونم میتونم چون میخوام. و وقتی بخوای و تلاش کنی براش حتما میتونی. مهم علاقه ای که دارم و مسیری که انتخاب کردم هم درسته. از پسش بر میام. وقتی بهش فکر میکنم قند تو دلم اب میشه :))))) خودمو میتونم تصور کنم توی اون موقعیت که م
خب امروزم شروع شد. طبق معمول ساعت چهارو پنج بیدار شدم اما خوابیدم ! :/ بعدش ساعت ۹ بیدار شدم دیگه تا  صبحونه بخورمو شروع کنم شد ۱۱. ولی بعدش شروع کردمو فعلا رو بدایهة الحکمة. نمیدونم امروز به همه برنامم میرسم یا نه اما میخوام تا خود شب کار کنم هرچقدر که شد. ببینم چجوری خوب شده تقسیم کردم یا نه به نظر خودم بهتره چون چند دور مرور میکنم و یادم میمونه برا خودمم بعضی جاهاشو خلاصه بر میدارم. کنکور که دادم فهمیدم نه فقط عربیاش مهمن بلکه متن فارسی و توضی
فصل سومم تموم شد هرچند آخرشو باید دوباره بخونم. میبینی چقدر کند پیش میرم وسواس گرفتم روز چون کنکورو که دادم دیدم چجوریا سوال میدن. تنها راه یادم موندنشم اینه که بفهممش نمیتونم اصلا استعداد زیادی تو حفظ کردن ندارم. اخ خدا یعنی میشه بتونم فلسفه قبول بشم؟ چجوری ۳۶ تا کتابو بخونم اخه تو ده ماه. اما باید بشه باید سرعتمو بیشتر کنم. خب کلاسامو که برم جای نفس کشیدن برام نمیمونه. این چند روز باقی مونده آخرین روزهای آزادیمه :دی 
برم بقیه کارامو کنم مخم
خب خب من بیدارم. از چهارو نیم اینطورا. تازه میخوام شروع کنم چون تازه لود شدم. داشتم فکر میکردم که شاید هیچوقت از اینجا نرم. مطمئن نیستم. همه چیو زمان معلوم میکنه. اما این دلیل نمیشه از تلاشم دست بکشم. تلاشمو میکنم هرچی شد. بیشتر زبان ها رو برای این میخونم که بتونم کتاب بخونم. بیست سال دیگه البته :دی چقدر بده که مها نیست. جاش خیلی خالیه و دلم براش تنگ شده. برای رشت هم. با تمام حس غربتی که داشت. تازه داشتم کم کم بهش عادت میکردم دوست دارم زودتر خوب بشم
نمیدونم چی درسته چی درست نیست. گیجم. امروزم رفتم عکاسی اولش که قربونش برم گریه ها نیستو نابود بودن دیگه از چهار چهارو نیم کم کم اومدن بیرون. و نمیدونمم چرا از گربه دارم عکس میگیرم ملت با علامت سوال نگاه میکنن :/ هنوز مجموعه ام شکل نگرفته با این حال واقعا درگیرشم. خدا کنه از پسش بر بیام. نمیدونم عکسام خوبه یا نه سعی کردم هر سه دفعه ای که فعلا رفتمو نگاه کنم و اوناییشو که خوبن کنار هم بذارم. این اولین بار نیست که عکاسی شهری میکنم اما هیچوقت اینجوری
تغییرات فناورانهبرای شرکت ToneJet 12 سال طول کشید تا به نقطه‌ای برسد که امروز زیراکس به آن رسیده است. آنها اکنون می‌توانند فناوری خود را به صورت تجاری عرضه کنند. 12 سال مدت زیادی است در طول این 12 سال تکنولوژی موجود و بازارهایی را که هدف قرار داده‌اند، متحول می‌شود.در سال 2007 تکنولوژی جوهر افشان برای بسته‌بندی هنوز دوران طفولیت خود را می‌گذراند و تکنولوژی تونری نیز هنوز چندان برای چاپ بسته‌بندی استفاده نمی‌شد. از آن زمان تاکنون ما شاهد تحولات
اعتراف 1:
خب پدرم یه اینترنت هدیه برام فرستاد همینجوری 7 گیگ بود یه ماهه !
گفت میخوابم منو دوساعت دیگه بلند کن !
و من تو این دوساعت 7 گیگ رو تموم کردم !
:((
پدرم :  0_o
خواهرم :  :/
من :  :)))))))
 پ.ن : بابام سر افطار جلوی خیل عظیمی از اقوام گفت اره دخترمو میخوایم بفرستیم عصر جدید و قضیه رو گفت :/
ای خدااااااااااا پدررررررررررر :(
یعنی فقط نگاه داییم :)))

اعتراف 2 :
وقتی خواهرم داشت جلوی یه بنده خدایی که کلا دلش میخواد از من و خانواده ی من یه اتویی بگیره از میر ب
اعتراف 1:
خب پدرم یه اینترنت هدیه برام فرستاد همینجوری 7 گیگ بود یه ماهه !
گفت میخوابم منو دوساعت دیگه بلند کن !
و من تو این دوساعت 7 گیگ رو تموم کردم !
:((
پدرم :  0_o
خواهرم :  :/
من :  :)))))))
 پ.ن : بابام سر افطار جلوی خیل عظیمی از اقوام گفت اره دخترمو میخوایم بفرستیم عصر جدید و قضیه رو گفت :/
ای خدااااااااااا پدررررررررررر :(
یعنی فقط نگاه داییم :)))

اعتراف 2 :
وقتی خواهرم داشت جلوی یه بنده خدایی که کلا دلش میخواد از من و خانواده ی من یه اتویی بگیره از میر ب
خب میبینی که امروز هم شروع شد از ساعت چهارو نیم. و من اصلا احساس خوابالودگی و خستگی ندارم امروز بر عکس روزای قبل . امیدوارم امروز بتونم خوب کار کنم. میدونی یاد چی افتادم؟ یادمه که استادم میگفت ملال حسی هست که کسی میخواد کار کنه ولی نمیتونه و افسردگی چیزی که طرف کلا نه کار میکنه و نه میخواد که کار کنه. منم گرفتار ملالم نه افسردگی. بعضی وقتها واقعا نمیتونی. میخوای اما نمیشه. و گاهی شدتش زیاد میشه. رولان بارت میگفت « در کودکی اغلب و به شدت ملول بود
مستقل بودن اولش ترسناکه. و البته احتمالا درد داره. مثل کندن بند ناف بچه از مادر میمونه. این که تو تاحالا نتونسته باشی که همه ی افعالت به خودت برگرده. اختیار همه چی با خودت باشه. فکر میکنم تا وقتی توی خونه ی پدر و مادرت زندگی میکنی خواه و ناخواه وابستگی هست. تو مستقل نیستی چون چه بخوای چه نخوای یسری افعالتو باید با دیگران تنظیم کنی. البته حتی وضعیت الان من هم خیلی به طور کامل مستقل نیست. چون باز دستم تو جیب بابامه. :/ مستقل بودن یعنی همه چی رو دوش خ
   JIKJIK,PISHI              انجمن ادبیات داستانی دریچه کلیک کنید}{}{}{}{ 
 رشت تن پوش زرد خزان به تن دارد ، وباغ بزرگ هلو در خط خمیده ی گذر امین الضرب به خواب فرو رفته ، پسرکی در همسایگی بنام شین ، میگفت ؛ غروب های خزان خورده ی ایام در دلش بشکه های هجران عشق بهار را جابجا میکنند ، اما نمیدانم کدام بهار را میگفت!?... بهار رفته بر باد تقویم چهار برگ دیواری را?.. یا بهار جفای مهربانی که نرفته از یادش را ...? 
لباسهایم را پوشیدم، آنقدر لاغر شده بودم كه در تنم مى ر
 
‍ویژگی های مشترک نفرات برترکنکور‍
1️⃣سخت کوشی و خستگی ناپذیری
درک اهمیت کمیت وحفظ ساعت بالای مطالعه و تمرین بسیار
2️⃣یادگیری در کلاس درس
اهمیت به حضور در کلاس درس و مشارکت در آن
3️⃣برنامه ریزی
داشتن برنامه صحیح ، یک برنامه ای بودن وعدم انحراف از آن
4️⃣عمل گرایی
تاکید بر اجرای برنامه و تمرین زیاد وپرهیز از به تعویق انداختن کارها
5️⃣خلاصه برداری و تهیه درسنامه شخصی
تهیه برگه های یادگیری و یادداشت های شخصی با هدف ایجاد تمرکز،فهم دقیق ت
پایان نامه خیار شرط
پایان نامه خیار شرط
مقدمه: خیار شرط نیز یکی از چند خیاری است که در قانون از ان نام برده شده است . درباره ی تعداد خیارها در فقه توافق وجود ندارد پنج و هفت و هشت و چهارو چهارده تعدادی است که در کتابها دیده می شود و چهارده عدد به شهید ثانی در شرح لمعه ( ج ۳ ، ص ۴۴۷) بر می گردد.اما این اختلافات در تدوین و گرد آوری است و ماهوی نمی باشد . در قانون مدنی ماده ی ۳۹۶ :خیارات از قرار ذیر اند:۱- خیار مجلس  ۲- خیار حیوان ۳-  خیار شرط ۴- خیار تاخی
تویی در دیده ام چون نور و محرومم ز دیدارت
نمـــــیدانم ز نـــزدیکـی کنم فــــریـاد یا دوری
صائب تبریزى
به نام خدا
دوستان همگی سلام :))) امیدوارم ایام به کامتون باشه و از همه مهمتر سالم باشین :)
امروز صب به این فکر میکردم که پرزیدنت روحانی حیوونکی اصلا شانس نداره. ایران دچار همه مدل بلایی تو دوره ریاست جمهوری ایشون شده. ان شاءالله که همه چی خوب بشه و درست بشه و به اون روزای خوب برسیم.
1- اول از عصر روز جمعه شروع میکنم که روز انتخاباتم بود :| (از 50 م
تویی در دیده ام چون نور و محرومم ز دیدارت
نمـــــیدانم ز نـــزدیکـی کنم فــــریـاد یا دوری
صائب تبریزى
به نام خدا
دوستان همگی سلام :))) امیدوارم ایام به کامتون باشه و از همه مهمتر سالم باشین :)
امروز صب به این فکر میکردم که پرزیدنت روحانی حیوونکی اصلا شانس نداره. ایران دچار همه مدل بلایی تو دوره ریاست جمهوری ایشون شده. ان شاءالله که همه چی خوب بشه و درست بشه و به اون روزای خوب برسیم.
1- اول از عصر روز جمعه شروع میکنم که روز انتخاباتم بود :| (از 50 م
سلااااااام سلااااام سلاااااام سلاااااام خوبید؟منم خوبم!جونم براتون بگه که جمعه ظهر شاه گل اینا رفتند و دیروز ما خودمون اومدیم این خونه و پیمان یه خرده هال و زیر زمین و اتاقارو جارو کرد و خاک و خلاشو برد ریخت بیرون و بعدش شیشه بره اومد شیشه هارو انداخت و رفت سیم کش هم اومد دو تا سیمو یادش رفته بود لوله خرطوم بندازه و بذاره لای دیوار(زیر داکت بودند یکیش مال چراغ راهرو بودو اون یکی هم مال آیفون بود) اونارو انجام داد و رفت و دوباره پیمان مشغول تم
سلااااااااااام سلاااااااااام سلااااااااام سلااااااااااام خوبید؟منم خوبم! جونم براتون بگه که اومدم یه کوچولو بنویسم و برم چون امتحانامون نزدیکه و باید بشینم برنامه ریزی کنم برا درس خوندن،تازه کارای عملیم هم مونده و کارشناس رشته مون خانم لنگر نشین هم از اون ور زنگ زده که استادت میگه پو.رو.پوزالت مشکل اساسی داره و به من زنگ بزنه به اونم زنگ زدم گفته دوباره تایپش کنم و براش با ایمیل بفرستم تا رو نسخه تایپ شده اش اشکالاتشو برام بنویسه..خلاصه ا
سلاااااااااام سلاااااااااام سلاااااااااام سلاااااام خوبید؟منم خوبم! جونم براتون بگه که شنبه و یکشنبه بازم رفتیم تهران و دنبال خونه برا اجاره گشتیم! هر چی فکر می کنم یادم نیست شنبه چه خونه هایی رو دیدیم (بعضی روزها انگار به کل از حافظه ام پاک می شن ) ولی یکشنبه یادمه که صبح خونه بودیم و چون هوا مرتب ابری می شد و هر از گاهی هم یه بارونی می زد دو به شک بودیم که بریم تهران یا نه که بعد از ظهر ساعتای سه اینجورا دیدیم هوا خوبه دیگه آماده شدیم و سه و ن
    
      دخترکی راه راه قسمت اول . 

ادما تو زندگی در برخورد با دیگران رفتار و اخلاقهای متفاوتی از خودشون نشون می دن و به نوعی با محیط اطراف و اتفاقات پیرامونشون ارتباط بر قرار می كنن در واقعه هر كس اخلاق خاص خودشو داره
مثلا بعضیا می تونن خیلی خشك و جدی باشن مثل بابای خدابیامرزم انقدر خشك و جدی كه اگه یه شب با كمربند به جون مادربد بختم نمی یوفتاد شام از گلوش پایین نمی رفت
و یا خیلی شوخ طبع و بذله گو.............. مثل اقای كیهانی دربون شركت
حرافترین
سلاااااااام سلااااااااام سلااااااام سلااااااام خوبید؟منم خوبم!جونم براتون بگه که جمعه نزدیکای ظهر چایی رو ریختیم تو فلاکس و یه خرده هم میوه ورداشتیم با یه بسته چیپس و پفک و بیسکوییت که روز قبلش پیمان موقع برگشتن از تهران برام گرفته بود و می گفت برات جایزه گرفتم پریدیم تو گل پسر و رفتیم پارک نور،روی یکی از سکوهاش پیمان زیلو انداخت من نشستم و خودشم رفت یه ده متر اونورتر طبق معمول مشغول تمیز کردن ماشین شد منم یه خرده کتاب خوندم و یه مقدارم تو
سلاااااااام سلااااااام سلاااااااام سلااااام خوبید؟ منم خوبم! جونم براتون بگه که یکشنبه یعنی ششم تولد پیمان بود جمعه صبح که پیمان رفته بود تهران من زنگ زدم به پیام اونم خوابالو جواب داد بهش گفتم از طرف من بره پنج تا شورت استار از این پا نواریها از اون پیرمرده که برا مامان پیمان جوراب گرفته بودیم بگیره و بیاره تا تو خونه باهاش حساب کنم چون پیرمرده تا ظهر بیشتر باز نبود و من خودم نمی رسیدم برم بیام برا همین گفتم اون ماشین زیر پاشه سریع میره می
بقلم شهروز براری صیقلانی اپئزود اول از اثر شماره یک                    نویسنده اثر     شهروز براری  صیقلانی  اثر   
L♥o♥v♥e♥♥♥s♥h♥i♥n♥♥b♥r♥a♥r♥y♥
 
داستان اول ♦♦ از شهروز براری صیقلانی   ♦♦
        
               همواره حرفهایم را نتوانستم بگویم ، درعوض بی وقفه نوشته آم . چه توان کرد وقتی توان ابراز نباشد؟ نوشتن بهتر از در خود نهفتن است . هر چه است از نگفتن بهتر است. افسوس ک اشتیاق خواندنش نباشد. افسوس.....
ترا روی کاغذ ها جامیگذارم و میروم ،م

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها